قرآن در اشعار حافظ، مولوی و سعدی
به نام او که هرچه داریم از اوست
پبیشگفتار:
قرآن؛ کتاب آسمانی ما همواره مورد نظر و توجه ادیبان و شاعران ایرانی در طی قرون مختلف بوده است و الهامات آن در اشعارشان نمودی خاص دارد، و طبعاً کلامشان را جانی تازه بخشیده و سیرینی و حلاوتی به آن داده است تا هر خواننده ای از مطالعه آن لذت ببرد و به آن نکات حکمی در این قالب زیبا پی ببرد.
تحقیق حاضر هر جند تحقیق جامعی نیست ولی به اندازه بضاعت و توان خود تلاش نموده ام تا از بین آثار شاعران برجسته ایرانی آثار سه شاعر معروف؛ حافظ، مولوی و سعدی را بررسی نمایم. از دیوان خواجه حافظ کلیه اشعار بررسی شد. ولی از مولانای بلخی به دیوان مثنوی معنوی و از سعدی شیرین گفتار به گلستان پر گلشن(وجایگذاری نثر مسجع بجای شعر) اکتفا نموده ام.
امید است مورد توجه دست اندرکاران محترم این سمینار قرار گیرد.
«تا قبول افتد وچه در نظر آید»
در پایان از کلیه کسانی که چنین فعالیتهای فرهنگی را برگزار می نمایند تا زمینه ای برای مطالعه بیشتر دانشجویان فراهم آید، کمال تشکر را دارم.
«ومن ا... التوفیق»
حافظ و قرآن:
مقدمه:
شمس الدین محمد حافظ یکه تاز خردپروران عظیم الشأن و قافله سالار سخن گوی و شرف آموزی و سعادت اندوزی بوده و در اوایل قرن هشتم در شیراز متولد شد.
ذوق و شوق فطری او بوسیله بیانات لطیفه اش که هر شنونده ای راروح نوینی می بخشد و افکار عقلا را به جنبش و حرکت در می آورد چنان بر تعقل و تدبر تسلط پیدا کرده است که گویی محیز افکار را به حیطه تصرف گفتار خویش درآورده و کشف حقایق و حل رموز بدین وسیله میسر می گردد و در این مرحله است که خواجه را لسان الغیب نامیده اند.
حافظ قرآن را زیاد مطالعه می کرده و آن را حفظ داشته و تخلصش مشعر بر آن است. او به ذوق لطیف که داشت تعالیم حکمت را با آیات قرآنی تألیف می نمود. چنانکه بعضی از ابیات از غزلهایش حاوی آیات یک سوره بوده و یا مربوط به یک آیه و یا آیات مختلف از سور مختلف بوده و بعضی ابیات دیگر که یک مصرع مربوط به آیه یا آیات مختلف از سور مختلفه است و مصرع دیگر آن نیز مربوط به آیات سور دیگر می باشد.(که در اینجا جهت ایجاز کلام از ذکر برخی از این موارد صرف نظر کرده ام)
ابیات
1- عیشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدا...
1 الفاتحه:«الحمدلله رب العالمین»
2-دام سختست مگر یار شود لطف خدا ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان بدرآیی
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد مارا چگونه زیبد دعوی بیگناهی
خال مشکین که بدان عارض گندم گونست سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضه دارالسلام را
35بقره:«وقلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین»
3- صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بیابی کام را
148بقره:«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ان ا... مع الصابرین»
ایضاً:48انفال و 67انفال
4- احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
153بقره:«ان الصفا و المروة من شعائر ا... فمن حج البیت او اعتمر فلا حناح علیه...»
5- در کعبه کوی تو هر آنکس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نمازست
139بقره: «قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام...»
6- با فریب رنگ این نیلی زنگار فام کارز بر وفق مراد صبغه ا... میکنی
133بقره: «صبغه ا... و من احسن من ا... صبغة و نحن له عابدون»
7- پیمان شکن هر آینه گردد شکسته حال ان العهود عند ملیک النهی ذمم
25بقره: «الذین ینقضون عهدا... من بعد میثاقهم و یقطعون ما امرا... به ان یوصل و یفسدون فی الارض...»
8- قصه العشق لانفصام لها فصمت هاهنا لسان القال
257بقره: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی من یکفر باطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و ا... سمیع علیم»
9- در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم
کاین چنین ر فتست در عهد ازل تقدیر ما
25آل عمران: «قل اللهم الملک تؤتی الملک من تشاء وتترع الملک ممن تشاء و تذل من تشاء...»
10- مشورت با عقل کردم گفت می بنوش ساقیا می ده بقول مستشار مؤتمن
42شوری: «والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة و امرهم شوری بینهم و ...»
11- بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
بلعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش
47 آل عمران: «و مکروا و مکر ا... و ا... خیر الماکرین»
12- نازنین تر ز قدرت در چمن ناز تواست خوشتر از نقش تور در عالم تصور نبود
13آل عمران«قل اؤنبئکم بخیر من ذالکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتهالانهار خالدین فیها و تزواج مطهره...»
13- چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
44 آل عمران:«ان ا... ربی و ربکم فاعبوده هذا صراط مستیم»
14- اگر روی پا و مجرد چو مسیحا به فلک از جراغ تو بخورشید رسد صد پرتو
مسیحای مجرد را پرآزد که با خورشید سازد هم وثاقی
156 نساء«و قولهم انا قتلنا المسیح بن مریم رسول ا... و ما قتلوه و ما صلبوه...»
15- یارب این کعبه مقصود تماشاگه چیست کی مغیلان طریقش گل و نسرین منست
در بیایان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها می کند خار مغیلان غم مخور
98 مائده«جعل ا... الکعبه البیت الحرام قیماماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلائد...»
16- اثر نماند زمن بی شمایلت آری آری مآثر محیای من محیّای کی
163 انعام«قل ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین...»
17- گرتیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله
57 انعام«قل انی علی بینة من ربی و کذبتهم به ما عندی ما یستعجلون به ان الحکم الا لله...»
18- بزمگاهی دلنشین چون قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
127 انعام: «لهم دارالسلام عند ربهم و هو ولیهم بما کانوا یعملون»
19- گفتم صنم پرست کش. با صمد نشین گفتا بکوی عشق هم این و هم آن کنم
174انعام«و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتخذ اصناماً الهة انی اریک و قومک فی ضلال مبین»
20- با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچون موسی ارنی گوی بمیقا بریم
139 اعراف«و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی...»
21- ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد که درحسن تو لفظی دید بیش از حد انسانی
15 اعراف«و لقد خلقناکم ثمم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس...»
22- بدور گل منشین بی شراب و باده چنگ که همچو روز بقا هفته بود معدود
52 اعراف:«ان ربکم الله والذی خلق السماوات والارض فی سته ایام...»
23-ای ملک العرش مرادش بده وزخطر چشم بدش دارگوش
130 توبه:«فان تولوافقل حسبی الله لا اله الا الله هوعلیه توکلیت وهو رب العرش العظیم»
24- دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر
117 هود«و اصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین»
25- ساقی به بی نیازی رندان که می بده تا بشنوی زصوت مغنی هوالغنی
69 یونس«قالوا اتخذوا الله ولداً سبحانه هو الغنی له ما فی السماوات و ما فی الارض...»
26- می خور ببانگ چنگ و مخور غصه ورکسی گوید ترا که باده مخور گو هوالغفور
49 الحجر«نبی عبادی انی انا الغفور الرجیم»
27- گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند
50 یونس«قل لااملک لنفسی ضراً و لا نفعاً الا ماشاء الله ....»
28- ببین که سیب زنخدان تو چه می گوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
15 یوسف«فلما ذهبوا به و اجمعوا ان یجعلوه فی غیابت الجب و اوحینا الیه ....»
29- یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
16 یوسف«و جاؤا اباهم عشاء یبکون»
30- پیراهنی که آمدذ از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قیا کنند
****
اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبری است که در کلبه احزان کردم
18 یوسف« و جاؤا علی قمیصه کذب قال هل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل...»
31- هشدار که گر وسوسه عقل کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان بدرآیی
118 طه«فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لا یلبلی»
32- مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لاتذرنی فزواً آمد
89 انبیاء«و زکریا اذنادی ربه لاتذرنی فرداً و انت خیر الوارثین»
33- یا رب این آتش که در جان من است سرد کن همچون که کردی بر خلیل
69 انبیاء«قلنا یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم»
34- دل حافظ شد اندر چین زلفت بلیل مظلم والله هادی
53حج«فیومنوا به متحیت له قلوبهم و ان لهادی الذین آمنوا الی صراط مستقیم»
35- کلک بارک الله بر ملک و دین گشاده صد جشمه آب حیوان از قطره سیاهی
14 مومنون«ثم خلقنا النطفه علقة فخلقناة العقلة مضغة فخلقنا عظاماً فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین»
36- نیست امید صلاح ز فساد حافظ چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
2 فرقان«الذی له ملک السموات و الارض و لم یتخذ ولدا ولم یکن له شریک فی الملک و خلق کل شی فقدره تقدیرا»
37- حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورثه طوفان حوادث ببرد بنیادت
119 «فانجیناه و من معه فی الملک المشحون ثم اغرقنا بعد الباقین»
38- صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است که مژده طرب از گلشن سبا آورد
***
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف صبا بازآمد
22 النمل «فکمث غیر بعید فقال احطت بما لم تحط به و جنتک من سبا بنباء یقین»
39- در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندد مرغ و ماهی
15 النمل« و لقد آتینا داوود و سلیمان علماً و قالا الحمدلله الذی فضلنا علی کثیر...»
40- با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی بمیقات بریم
7 اعراف«و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمة ربه قال رب انظر الیک...»
41- یعنی بیا که آتش موسی نمود گل تا از درخت نکته توحید بشنوی
***
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد که چند سال بجان خدمت شعیب کند
30القصص«فلما ایتها نودی من شاطی الواد الیمن فر البقعة المبارکه من الشجرة ان یا موسی انی انا لله رب العالمین»
42- گنج قارون که فرو می شود از قهر هنوز خوانده باشی که هم از غیرت درویشانست
81 القصص «فخسفنا به و بداره الارض فما کان له من فئة ینصرونه من دون الله و...»
43- گرتو چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان بلا گردد و کام هزار ساله برآید
14عنکبوت«فانجبیناه و اصحاب السفینة و جعلناها آیة للعالمین»
44- آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
56 احزاب «انا عرضنا الامانة علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و...»
45- از نامه سیاه نترسم که روز حشر با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
54زمر«قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقسطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً انه هو الغفور الرحیم»
46- هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ از یمن شب و ورد سحری بود
62 المومن«و قال ربکم ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی...»
47- بگوش جان رهی منعئی ندا در داد زحضرت احدی لا اله الا الله
21 محمد«فاعلم انه لا اله الا الله او استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات...»
48- نوشته اند بر ایوان جنت المأوی که هر که عشوه دنیا خرید وای بوی
15 النجم«اعندها جنهة المأوی»
49- ماه اگر بی تو در برآید بدونیمش بزنند دولت احمدی و معجزه سبحانی
1 القمر«فتریت الساعة و انشق القمر»
50- چو من ماهی کلک آرم بتحریر تو از نون و قلم می پرس تفسیر
1 ن «ن والقلم و ما یسطرون»
51- حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و بر فراز کنید
51 ن«و ان یکاد الذین کفروا لیذلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو ال ذکر للعالمین»
52- فردا شراب کوثر و حور از برای ما است و امروز نیز ساقی مه روی و جام می
21 انسان«عالیهم ثیاب سندس حضر و استبرق و حلوا اساور من فضة و سقیهم ربهم شراباً طهورا»
53- حافظ چو طالب جامی بجان شیرین حتی یذوق منه کاساً من الکرامه
34 نبأ«و کاساً کاتبین»
54- تو پنداری که بد گو رفت و جان برد حسابش با کرام الکاتبین است
11 الانفطار«کراماً کاتبین»
55- صافیست جام خاطر در دور عاصف عهد قم قاسقنی رحیقاً اصفی من الزلال
25 المطففین«یسقون من رحیق مختوم »
56- شب وصلست و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر
5 القدر«سلام فیه حتی مطلع الفجر»
57- در شب قدر ارصبوحی کرده ام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی برکنار طاق بود
1 القدر«انا انزلناه فی لیلة القدر»
58- نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم الیقینی
5 التکاثر«کلا لو تعلمون علم الیقین»
59- ماهم که رخش روشنی خور بگرفت گرد خط او چشمه کوثر بگرفت
1 الکوثر«انا اعطیناک الکوثر»
60- درین چمن گل بی خار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبی ست
1تبت«تبت یدا اب لهب و تب»
*************************************************
مولانا و قرآن
مقدمه:
کثرت شگفتی براگیز مفاهیم قرآنی در مثنوی، حکایت از احاطه و اشراف کم نظیر مولوی بر قرآن و مضامبن آن دارد. مثنوی، گذشته از آنکه فضایی قرآنی است؛ در جزئیات خود نیز کمتر از مفاهیم و اندیشه های قرآنی فاصله می گیرد. و علاوه بر آیات فراوانی که در عنوان بسیاری از قصص و تمثیلات و استدلالهای آن آمده است؛ هر یک از نواحی کوچک این سرزمین گسترده و فراخ دامن نیز در سلطه مفهوم و محتوایی از قرآن است. این مفاهیم و معانی، آنچنان در جای جای مثنوی موج می زنند که کمتر صفحه ای از آن را می توان یافت که خالی از اندیشه های قرآنی باشد. ولی از آنجا که مولوی در فراسوی رسم و معیارهای رایج عصر خویش حتی اعصار بعد از خود، گام برمی داشت، همواره از اظهار فضیلتهای شهرت گستر وآوازه ساز امتناع می کرده است.
ابیات
1- دفتر اول:تن زجان و جان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
85- اسراء«یسئولونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً...»
2- دفتر اول: جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
***
عشق حان طور آمد عاشقا طور مست و خرّ موسی صاعقا
143 اعراف «فلما تجلی للجبل جعله دکاً و خرّ موسی صعقا»
3- دفتر اول: من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس
28 الحدید «و یجعل لکم نوراً تمشون به ...»
4- دفتر اول: لیک گفتی – گرچه می دانم سرت- زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
60 غافر«ادعونی استجب لکم...»
5- دفتر اول: مائده از آسمان در می رسید بی صداع و بی فروخت و بی خرید
57 بقره« و ظللنا علیکم الغام و انزلنا علیکم من و السلوی کلوا من طیبات ما رزقناکم...»
6- دفتر اول: سایه خواب آرد ترا همچون سحر چون برآید شمس«انشق القمر»
1 القمر«اقتربت الساعة و انشق القمر»
7- دفتر اول: آن پسر را کش خضر ببرید حلق سرّ آن را در نیابد عام خلق
74 کهف«فانطلقنا حتی اذا لقیا غلاماً فقتله...»
8- دفتر اول: همچو اسماعیل پیش سربنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده
102 صافات«فما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی النام انی اذبحک...»
9- دفتر اول: گر خضر در بحر کشتی را شکست صدر درستی در شکست خضر است
71 کهف« فانطلقنا حتی رکبا فی السفینة خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شیئا امراً ...»
10- دفتر اول: غار با او یار با او در سرود مهر بر جشم است در برگشت چه سود
7 بقره«ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة...»
11- دفتر دوم: تا نزاید بخت تو فرزند نو خون نگردد شیش شیرین خوش شنو
66 النحل«و ان لکم فی الانعام لعبرة نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبناً خاصاً سائقاً للشاربین»
12- دفتر دوم: پس بنی آدم مکرم کی بدی؟ کی به حس مشترک محرم شدی؟
70 الاسراء«و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً»
13- دفتر دوم: گر تو کوری نیست بر اعمی حرج ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
17 الفتح«لیس علی الاعمی حرج و لاعلی الاعرج حرج...»
14- دفتر دوم: هم ببینی نقش و هم نقاش را فرش دولت را و هم فراش را
48 الذاریات « و الارض فرشناها فنعم الماعدون»
15- دفتر دوم: زین طلب بنده به کوی تو رسید درد مریم را به خرما بن کشید
23 مریم«فاجاتها المخاض الی جذع النخلة قالت یالیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً»
16- دفتر دوم: رو اشداء علی الکفار باش خاک بردلداری اغیار پاش
29 الفتح «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار...»
17- دفتر دوم: آن دلی کو مطلع مهتابهاست بهر عارف فتحت ابوابهاست
72 زمر « و سیق الذین التقوا ربهم الی الجنة زمراً حتی اذا جاؤها و فتحت ابوابها... »
18- دفتر دوم: مشورت می رفت در ایجاد خلق جانشان در بحر قدرت تا به حلق
***
چون ملائک مانع آن می شدند بر ملائک خفیه خنبک می زدند
30 بقره«و اذ قال ربک للملائکة الی جاعل فی الارض خلیفة... »
19- دفتر دوم: پیش از این ما امت واحد بدیم کس ندانستی که ما نیک و بدیم
213 بقره« کا ن الناس امة واحدة»
20- دفتر دوم: زان سبب فرمود یزدان و الضحی والضحی نور ضمیر مصطفی
1-2 والضحی«والضحی- واللیل اذا سجی»
21- دفتر سوم: سقف گردون کو چنین دایم بود نه از طناب و استنی قایم بود
2 الرعد« الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها...»
22- دفتر سوم: باقیات الصالحات آمد کریم رسته از صد آلت و اخطار و بیم
46 کهف «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املاً»
23- دفتر سوم: حلق بخشید او عصای عدل را خورد آن چندان عصا و حبل را
117 اعراف«و اوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یأفکون»
24- دفتر سوم: سرکشد گوش محمد در سخن کش بگوید در نبی هو اذن
61 توبه« و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم...»
25- دفتر سوم: گوشت های بندگان حق خوری غیبت ایشان کنی کیفر بری
12 حجرات«...و لا یغتب بعضکم بعضاً ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتاً و التقوالله ...»
26- دفتر سوم: انک گستاخ آمدند اندر زمبن استخوان و کله هاشان را بین
69 النمل«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین»
27- دفتر سوم: داد حق اهل سبا را بس فراغ صد هزاران قصر و ایوانها و باغ
15 سبإ«لقد کان لسبأ فی مساکنهم آئة عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکروا له بلدة طیبة...»
28- دفتر سوم: حق تعالی فخر آورد از وفا گفت من اوفی بعهد غیرنا
111 توبه « و من اوفی بعهد من الله...»
29- دفتر سوم: صورتی کردت درون جسم او داد در حملش ورا آرام و خو
6 آل عمران « هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء لا اله الا هوالعزیز الحکیم»
30- دفتر سوم: نی چو عیسی سوی گردون برشود نی چو قارون در زمین اندر رود
55 آل عمران«اذ قال یا عیسی انی متوفیک و رافعک الی...»
31- دفتر چهارم:شمس را قران ضیا خواند ای پسر و ان قمر را نور خوان این را نگر
5 یونس«هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نوراً...»
32- دفتر چهارم: پس همه دانسته اند آن را یقین که فرستد باد رب العالمین
57 اعراف «هو الذی یرسل الریاح»
33- دفتر چهارم: گفت یزدان وصف این جای حرج بهر محشر لا تری فیها عوج
107 طه،«لا تری فیها عوجاً و لا امتاً»
34- دفتر چهارم: پیش عقل این زر چو سرگین ناخوشست گر چه چون سرگین فروغ آتشست
35 التوبه«یوم یحمی علیها فی نار جهنم بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما ثکرتم لانفسکم...»
35- دفتر چهارم: گر بیغازید نصحی آشکار ما کنیم آن دم شما را سنگسار
18 یس«لنن لم تنتهوا لنرجمنکم و لیمسنّکم مناّ عذاب الیم»
36- دفتر چهارم:هر چه در دل داری از مکر و رموز پیش ما رسواست و پیدا همچو روز
39 آل عمران«قل ان تحفوا ما فی صدورکم او تبدوه یعمله الله....»
37- دفتر چهارم: آنک او. افراشت سقف آسمان تو چه دانی کردن او را امتحان
7 الرحمن« و السماء رفعها و...»
38- دفتر چهارم: هدیه بلقیس چل اشتر بدست بار آنها جمله خشت زر بدست
35 النمل«فانی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون...»
39- دفتر چهارم: یوم لا یخزی النبی راست دان نور یسعی بین ایدیهم بخوان
12 الحدید«یوم تری المومنین یسعی نورهم بین ایدیهم»
40- دفتر چهارم: تا بگوید چون زچاه آیی ببام جان که یا بشری هذا لی غلام
19 یوسف«و جاءت سیارة فارسلوا واردهم فادلی دلوه قال یا بشری هذا غلام...»
41 - دفتر پنجم:تو خلیل وقتی ای خورشید هش این چهار اطیار رهزن را بکش
*****
چار وصف تن چو مرغان خلیل بسمل ایشان را دهد جان را سبیل
260 بقره«فخذ اربعة من الطیر فصرهنّ الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءً»
42- دفتر پنجم: یک زمان نبود معطل آن گلو نشنود از حکم جز امر کلوا
31 اعراف«... کلوا واشربوا و لا تسرفوا...»
43- دفتر پنجم: بانگ می زد واثبورا واثبور همچنانک کافر اندر قعر گور
13 الفرقان« و اذا القوا منها مکاناً ضیقاً مقرنین دعوا هنالک ثبورا...»
44- دفتر پنجم:ای لعمرک مر ترا حق عمر خواند پس خلیفه کرد و برکرسی نشاند
72 الحجر «لعمرک انهام الفی سکرتهم یعمهون...»
45- دفتر پنجم:گفت فلیبکوا کثیراً گوش دار تا بریزد شیر فضل کردگار
82 التوبه«فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً جزأً بما کانوا یکسبون»
46- اقرضوا الله قرض ده زین برگ تن تا بروید در عوض در دل چمن
20 الحدید «اقرضوا الله قرضاً حسناً یضاعف لهم و لهم اجر کریم»
47- دفتر پنجم: این پلیدی بدهد و پاکی برد از یطهرکم تن او برخورد
6 مائده«و لکن یرید الله لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون»
48- دفتر پنجم: عقل را با عقل یاری یار کن امرهم شورا بخوان و کار کن
38 الشوری«والذین استجابوآ لربهم و اقاموآ الصلوة و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون»
49- دفتر پنجم:آب بهر این ببارید از سماک تا پلیدان کند ار خبث پاک
11 انفال«و یتزل علیکم من السماء ماءً لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان...»
50- دفتر پنجم:سعیکم شتی تناقض اندرید روز می دزدید شب بر می درید
49 اللیل:«ان سعیکم لشتی»
51- دفتر ششم: نوح نهصد سال دعوت می نمود دم بدم انکار قومش می فزود
14 العنکبوت«و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاماً»
52- دفتر ششم:مه نو فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود می تند
84 الاسراء«کل یعلم علی شاکلة...»
53- دفتر ششم: پس له الخلق و له الامرش کورت شمس پیش تست اعلی مراتبت
1 التکویر«اذا الشمس کورت»
55- دفتر ششم: جز مگر مفتاح خاص آید ز دوست که مقالید السماوات آن اوست
63- ازمر«له مقالید السموات و الارض و الذین کفروا بآیات الله اولئک هم الخاسرون»
56- دفتر ششم: گر چه مومن را سقر ندهد ضرر لیک هم بهتر بود دانجا گذر
71-72 مریم« و ان منکم الاواردها کان علی ربک حتماً مقضیّاً- ثم ننجی الذین التقوا و نذر الظالمین فیها جثیاً»
57- باز از یادش رود توبه و انین کاوهن الرحماان کید الکافرین
18 الانفال«ذلکم و ان الله موهن کید الکافرین...»
58- دفتر ششم:کلما هم اوقدوا نار الوغا اطفأ الله نارهم حتی انطفا
64 المائده« کلما او قدوا ناراً للحرب اطفاها الله و یسعون فی الارض فساداً والله لا یحب المفسدین»
59- دفتر ششم: چونکه حاکم این کند اندر گزین چون کند حکم احکم این حاکمین
8 التین«الیس الله باحکم الحاکمین»
60- دفتر ششم: چون به آخر فرد خواهم ماندن خو نباید کرد با هر مرد و زن
95 مریم«کلهم آتیه القیامة فرداَ ...»
*************************************************
سعدی و قرآن
مقدمه:
تذکره نویسان زندگانی شیخ اجل را به سه دوره تقسیم می کنند: یکی دوره حوانی و تحصیلات، دیگر دوره سیر و سیاحت و سومین دوره دوران پیری و حرمت داری است که پایان آن به عزلت کامل منتهی می شود. شیخ در عهد طفولیت متعبد و شب خیز بوده و مولع زهد و پرهیز. تحصیلات نظامیه شیخ مقارن با اوایل دوران جوانی است و در بهره مندی از محضر استادان بر همشاگردیان خود سبقت داشته و محسود آنان واقع می شده است.
دفتر زندگی استاد غزل و حکیم اخلاق و نقشبند سخن پارسی پیش ار آنکه قرن هفتم بسر رورد بسر می آید. اما آثار و شخنان او تا هنگامی که سخن پارسی بجای مانده همچنان استوار و پابرجاست و افکار بلند وی با خلود جهان آفرینش، همعنان خواهد بود و ا زخاطر زمان هرگز سترده نخواهد شد و هیچگاه نخواهد مرد زیرا مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
«سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آنست که نامش به نکویی نبرند»
ابیات
باب 1 حکایت 1: منت خدای عز و جل که طاعتش موجب قربت است و ...
12 حجرات«ان اکرمکم عندالله اتقکم»
2- باب 1 حکایت1: ... و به شکر اندرش مزید نعمت ...
6ابراهیم«لنن شکرتم لازیدنکم»
باب 1 حکایت1: اکثر مردم کرند و لال و کور و قلیل من عبادی الشکور
13 سباء«اعلموا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور...»
4- ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
5- در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی(ص)...
106 انبیاء «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین... »
6- بلغ العلی بکماله، کشف دجی بجماله حسنت جمیع خصاله، صلو علیه و آله
155 احزاب« ان الله و ملائکته یصلون علی النبی...»
7- زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
17 و 170 بقره«صمّ بکمّ عمیّ»
8- حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین خاص کند بنده ای، مصلحت عام را
105 بقره«یختص برحمته من یشاء»
9- کل مولد یولد علی الفطره فیکون ابواه هما اللذین یهودانه و ...
30روم«فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل خلق الله...»
10- باب 1 حکایت 12: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
1 نساء«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها ...»
11- باب 1 حکایت 13: خزانه بیت المال لقمه مساکین است...
60 توبه«انما الصدقات للفقراء و المساکین»
12- باب 1 حکایت حکایت 13: ... نه طعمه اخوان الشیاطین
27 بنی اسرائیل«ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین»
13- باب 1 حکایت 18: قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت
76 قصص«و آتیناه من الکنوز ما ان مفاتحة لتنوا بالعصبة اولی القوه...»
14- باب 1 حکایت 18- گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد زخلق، نه رنج
17 انفال «و ما رمیست اذ رمیست و لک الله رمی...»
15- باب 1 حکایت 33: یکی از وزراء به زیردستان رحمت آوردی و صلاح همگنان را بخیر توسط کردی...
10 حجرات«انما المومنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم...»
16- باب 1 حکایت 34: ... نه چندان که انتقام از حد گذرد که آنگاه ظلم از طرف تو باشد...
160 انعام«من جاء بالسیئة فلایجزی الا مثلها ...»
17- باب 1 حکایت1: یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه می گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند؟ گفت: به ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.
94 نساء«و لا تقولوا لمن القی الیکم السلم لست مومنا...»
18- باب 2 حکایت 2: درویشی را دیدم که سر برآستان کعبه همی مالید و می گفت: یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم چهول چه آید
72 احزاب: «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض فابین ان تحملنا و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً»
19- باب 2 حکایت14: هر سو رود آنکش زدر خویش براند وان را که بخواند پدر کس ندواند
2 طلاق«و من یلتقی الله یجعل له مخرجا...»
20- باب 2 حکایت 26: نه بلبل بر گلشن تسبیح خوانیست که هر خاری به تسبیحش زبانیست
43 بنی اسرائیل«و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم...»
21- باب2 حکایت 32: غم فرزند و نان و جامعه و قوت باز دارد ز سیر در ملکوت
83 یس: «بیده ملکوت کل شیء...»
22- باب2 حکایت38: «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم...»
44 بقره
23- باب2 حکایت 39: «و اذا مرّوا بالغو مرّوا کراماً...»
72 فرقان
24- باب2 حکایت43: چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی
23 شوری:«قل لااسئلکم علیه اجرا الا مودة فی القربی...»
25- باب2 حکایت43: چون نبرد خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی
23 شوری:«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا مودة فی القربی...»
25- باب حکایت43: «و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس به علم فلاتطعهما...»15لقمان
26- باب3 حکایت 15:«و لو بسط ا... الرزق لعباه لبغوا فی الارض...» 27شوری
27- باب3 حکایت21:«الخبیثات للخبیثین و الطلبات للطیبین...»26نور
28- باب3 حکایت23:«حتی اذا ادرکه الغرق قال امنت بالذی آمنت به بنواسرائیل...» 91 یونس
29- باب3 حکایت23: «فاذا رکبوا فی الفلک دعو ا... مخلصین له الدین...» 65 عنکبوت
30- باب3 حکایت23: ورچه کس بی اجل نخواهد مرد تو مرو در دهان اژدرها
195بقره:«و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة...»
31- باب4 حکایت12: گفتی نعیب غراب البین در پرده الحان اوست یا آیه ان انکر الاصوات در شأن او
19لقمان: «ان انکر الاصوات لصوت الحمیر...»
32- باب5 حکایت19: تابجای ترنج در نظرت بی خبر دستها بریدندی
31 یوسف: «... فلما رأیته اکبرنه و قطعن ایدیهن...»
33- باب5 حکایت20:«فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأو باسنا...»
18 غافر و 18 نساء اشاره به این مضمون دارد:«و لیست التوبة للذین یعلمون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الان...»
34- باب7 حکایت1: سگ به دریای هفتگانه بشوی که چو تر شد پلیدتر باشد
35- باب7 حکایت12: انصاف در سر و روی هم افتادیم و دار فسوق و جدال بدادیم.
194بقره:«و لا رفث و لافسوق و لاجدال فی الحج...»
37- باب7 حکایت19: قدمی بهر خدا ننهد ودرمی بی منّ اذی ندهند...
262 بقره:«الذین ینفقون اموالهم فی سبیل ا... ثم لایتبعون ما انفقوا منّاً و لا اذیً لهم اجرهم عند ربهم...»
38- باب7 حکایت19: چون آذر بت تراش به حجت با پسر بر نیامد، به جنگش برخاست که لئن لم تنته لارجمنک دشنامم داد...
26مریم: «...لئن لم تنته لارجمنک...»
39- باب7 حکایت19: «و من یتوکل علی ا... فهو حسبه...»3طلاق
40- باب8 حکایت1:مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد
که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد
86توبه:«لا تصلٍّ علی احد منهم مات ابداً و لا تقم علی قبره...»
41- باب8 حکایت2: احسن کما احسن ا... الیک
78قصص:«وابتغ کما اتیک ا... الدار الخرة و لاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن ا... الیک»
42- باب8 حکایت3: نه محقق بود نه دانشمند چارپایی که بر او کتابی چند
4جمعه: «مثل الذین حملّوا التوریة ثم لمیحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً...»
43- باب8 حکایت12: هر که با دشمنان صلح می کند سر آزار دوستان دارد.
1ممتحنه: «لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء...»
44- باب8 حکایت16: پسندیده است بخشایش ولیکن منه بر ریش خلق آزار مرهم
36بقره: «... و قلنا اهبطوا بعضکم لبعضٍ عدوٌ و لکم فی الارض مستقرٌ و متاعٌ الی حینٍ»
45- باب8 حکایت16: پسندیده است بخشایش ولیکن منه بر ریش خلق آزار مرهم
36بقره: «... و قانا اهبطوا بعضکم لبعضٍ عدوٌ و لکم فی الارض مستقرٌ و متاعٌ الی حینٍ»
46- باب8 حکایت66: دین به دنیا فروشان خرند، یوسف بفروشند تا چه خرند؟
20 یوسف: «فشروه بثمنٍ بخسٍ دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین»
47- باب8 حکایت66: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین» 60یس
48- باب8 حکایت72: دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم
32زخرف: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا...»
3احقاف: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجلٍ مسمّیً...»
49- باب8 حکایت94:«بل سوّلت انفسکم امراً فصبرٌ جمیلٌ» 18 و 83یوسف
50- باب8 حکایت97: چو در سرّاوضرّا حالت این است
ندانم کی به حق پردازی از خویش
134 آل عمران: «للذین ینفقون فی السرّاء و الضرّاء...»
51- باب8 حکایت100: «لنذقینهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون» 21سجده
52- باب8 حکایت100: پند است خطاب مهتران آنگه بند چون پند دهند و نشنوی بند نهند
48انعام:«و ما نرسل الا مبشرین و منذرین...»
53- باب8 حکایت102: آن را که گوش ارادت، گران آفریده اند...
6بقره: «ختم ا... علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوةٌ...»
54- باب8 حکایت118: گر نیاید بگوش رغبت کس بر رسولان پیام باشد و بس
99 مائده:«و ما علی الرسول الا البلاغ...»
منابع:
1- حافظ و قرآن، تطبیق ابیات حافظ با آیات قرآن؛ دکتر مرتضی ضرغامفر، انتشارات صائب، تهران،1345.
2- دیوان حافظ ناشنیده پند؛ سید هادی حائری، انتشارات گوتنبرگ، تهران،1375.
3- آیات مثنوی؛ محمود درگاهی، انتشارات ایرکبیر، تهران،1370.
4- شرح گلستان، شرح کامل معانی ابیات و ترجمه لغات و آیات و احادیث گلستان؛ دکتر محمد خزائلی، انتشارات جاویدان،1375.
به نقل از وبلاگ http://jorehnor.blogfa.com/post/39